نشسته ایم بر قالیچه ای به اسم جوانی...می تازیم وگرد وخاک می کنیم...زمین زیر پایمان است واثیر یک بازی شده ایم به اسم غرور...
دیواری را برای پشت سر نهادن بلند نمی بینیم سرا پا شور...
برد وباخت را می شناسیم؟؟
آشناییم با شعور؟؟
و جداییم از غم!!
یا غرق در غرور؟؟
چیزی در ماست روز وشب که آرام نداریم...
چیزی از جنس جستجو...
چیزی مثل خیال یک آرزو...
خدا کنه همیشه یه رنگ باشیمو یک دل ........
وقتی عاشقش میکنی ...وقتی ولش میکنی باغرور تا دنبالت بگرده..اینا همه بازیهای زندگی ما شده خدایا تا به کی باید از سر خستگی عاشق بشیم..ولی این حقیقتی است که باید انکارش کرد...سهیل جان توی غربتی که اسیرم..تنها دلگرمی من غرور با تو بودن امید زندگی منه ..اخه مگه ما توی زندگی کیو داریم جز همین چند تا دوست یک دل و یک رنگ...
سلام وبلاگت خیلی خوبه اگه آهنگ رپ می خوای به من هم سر بزن
X-RAP
دَستهایم را بگیر
تا به بدرقهی جوانیام به پا خیزم
و بروبَم
آستانه را
پیش پای شیارِ پلکهایم
با جوانیام، می دانی
در تمامِ یلداها
به ستاره چینی
رفته بودم
با جوانیام خیال میکردیم
که پیامبران عشق و ایمانیم
و یک شب اگر خوابمان ببرد
زمین نخواهد گشت
من به مهمانم این حقیقت را
می گویم
«و از او می پرسم:
تا کجا باید رفت؟»
گرچه شاید او نیز
با تبسم و نگاهی آرام
بگذرد خاموش و مرا بدرود کند
آه فردا را می اندیشم
اینک اما باید برخیزم
دستهایم را بگیر...
دستهایم...
_س.ی.شبنم_
اسیر به معنی دربند افتاده و گرفتار و بنده
اثیر به معنی عالی،بلند،برگزیده
حالا منظور شما کدوم است؛)؟
http://i3.tinypic.com/x391yh.jpg
سلام داش سهیل خودمون ...
یا علی دادا
کارت درسته
همیشه
موفق باشی
مرسی که خبرم کردی
خدا کنه
چیزی در ماست که خودمونم نمی دونیم چیه...
گذشته از متن زیبات تصویر و شعری که از اخوان گذاشتی بسیار عالی بود
من عاشق اخوانم...و این شعر جز شعراییه که خیلی دوست دارم.
خیلی زیبا بود ...
واقعا لذت بردم.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
«من باشم و من باشم و من باشم و من»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
من هم آپم اگر بیای خوشحالم می کنی
و اگه نظر بدی خوشحالتر میشم.
بایه شاخه گل سرخ منتظرت هستم.
موفق باشی عزیز دل ...
<---||-|| P /^ R /^ N || ) E ---->
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درداشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم اغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
دل به دست دیگران دادن قطعا دیوانگیست
من پشیمانم ولی خود کرده را تدبیر نیست؟؟!!
سلام دوست عزیز . باید بهتون تبریک بگم . مطالبتون عالی و عکساتونم قشنگ . شناسنامتونم خوندم . خدا بال هاشو به کسی نمیده نازنین . اما به شما کمک میکنه تا رشد کنین و کامل شین . ادما با تحمل درد ها و سختی ها و خیلی چیزهای تلخ و شیرینه که میتونن پر پرواز برای اوج گرفتن داشته باشن . زندگی زیباست .... انهم فقط با تو و در کنار تو ! اسمون دلت همیشه پر ستاره !
سلام سهیل جان.نیستی پسر؟کم پیدایی؟نکنه عاشق شدی؟خیلی جلبی.
بهم سربزن.خوشحال میشم.
بای.باران...بازمی بارد...
سلااااام
آخی چقد کامنتینگت کوچیکه
مرسی بهم سر زدی
معذرت دیر جواب کامنتتو دادم
اصلا حواسم نبود
وقتی نیستی هر چی غصه اس تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی چی آوردی به روزم
بای
بامن بمان ای تو خوب ای یگانه
برخیز برخیز برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می کنم راه خانه
بامن سخن سر کن ای ساکت پر فسانه
آیینه ی بی کرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعیست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چنین پر از هول و تشویش کرده است؟
ای کاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده است؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیکر به من تکیه کن ای من! ای دوست اما
هشدار کاین سو کمینکاه وحشت
وان سو هیولای هول است
وز هیچکس هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ناگه دلم ریخت افسرد افسرد
ای کاش می شد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد.اخوان