وقتی که رفتی
پشت پنجره ایستاده بودم وتو در میان رویاهای کاغذی ام قدم میزدی آرام صورتک پشت نقابت را برمیگرداندی تا شاید خنده ها یی صدایت را نبینم
هنوز بعد گذشت سالها من و اون پنجره وهمون رویاهای کاغذی منتظر لکه های وجودت هستیم......
رویاها به واقعیت می پیوندند.....؟؟؟
سلام
عشق یعنی مثل یه پرنده احساس ازادی کردن.
سلام سهیل جان
اره همیشه رویا ها به واقعیت می پیوندند
ولی کجا؟!؟!؟!؟!؟
مغز جلا داده بودی بابا رفتی پشت پنجره؟
سلام سهیل جان.چه خبرا؟؟؟؟
خوش میگذره یامثل همیشه می خوای بگی کاش.....
رویاها درصورتی به حقیقت می پیوندند که اونهارو واقعا بطلبی نه اینکه فقط آرزوشونو داشته باشی.
من طلبیدم وخداهم به وعده اش عمل کرد.
مارو بانظراتت خوشحال کن.
باران...تاابد عاشقانه می بارم....
سهیل جان زمانه غریبی شده...ما که نیستیم مواظب خودت باش داداشم.! این دوخترا رو من میشناسم خنجر رو از پشت میزنن ...توی این همه دختر یه دونه مرد پیدا نمی شه همشون نامردن .....
تنها بنویس بی تو غریبم... همین..
کاش همیشه رویاها به حقیقت می پیوست ولی حیف که نمی شه